عناصر سپهری در انديشه اقوام ايرانی، جايگاهي ويژه داشته اند و اين عناصر در آيينهای پيشين ايرانی از جمله آيين مهر، مقدس شمرده ميشده اند. مهري دينان بر آن بوده اند كه ارواح از جايگاه آسماني به زمين فرود آمده اند و در كالبدها جاي گرفته اند. اين ارواح براي پاك شدن و بازگشتن به آسمان بايد از هفت مرحله بگذرند. در اسرار مهري از نردبان آييني هفت پله اي ياد شده است كه نماد طبقات آسمان است و راههاي رسيدن به جايگاه برتر را نشان ميدهد.
در شاهنامه آمده است كه كاووس در البرزكوه هفت خانه از زر، سيم، آبگينه و سنگ خارا ميسازد و در اين جستار نشان داده شده است كه اين هفت كاخ، يادآور نردبان آيينی مهری دينان است و به گونه ای ريشه در اعتقادات يزدان شناسی و ادامه جوهره زندگي در جهانی ديگر دارد.

در بسياري از پژوهشها از كاخ كاووس به عنوان آرمانشهر اساطيري ياد شده است؛ شهری اسطوره ای كه انسان نخستين در آن به روياها و آرزوهاي خود ميرسيد. طبيعی است كه اين آرمانشهر بر بنيادهای معمولی طبيعی و نظام علّت و معمولی قانون های جهان مادي بنا نشده است. در اين تفكّر با فضايی رويايی روبه رو ميشويم كه براي درك درست آن بايد به بينشي شهودي تكيه كنيم. با وجود آنكه برخي از توصيفات اين آرمانشهرها بازتاب سرزمين واقعی و تاريخی است، در حقيقت جغرافيای اساطيری، خاستگاه حلول روح كيهاني در قالب جسم زميني است. آرمانشهر اساطيري شهري است در حوزه نامتناهي جغرافياي اساطيري كه انسان ازلي، رؤياها و آرزوهای خود را در آن جستوجو كرده است. ادبيات پهلوي آكنده از مكان هايی است كه شكل نهايي خود را در حوزه های جغرافيايی اساطير پيدا كرده، اصل طبيعی خود را از دست داده و بعد
معنوی به خود گرفته اند.

عدد هفت در آيين مهری نيز از اهميت بسياري برخوردار بوده است. «مارتين ورمازرن» در بحث ستارگان و عناصر چهارگانه از معبدي سخن ميگويد كه هفت محراب داشت. همچنين از مهر كدهاي مينويسد كه روي موزائيك مركزي آن هفت در به شكل نيمدايره نقر كرده بودند و در مورد مهر كدهای ديگر توضيح ميدهد كه سطح موزائيك شده راهروی مركزي آن، هفت در را نشان ميداد كه معرّف هفت مقام مهري دينان بود.

آنچه از هفتگانه های گوناگون ميتوان دريافت، مفاهيم نمادين آن است و در يك نتيجه گيري كلّي اين پنداشت بسيار به يقين نزديك است كه هفت، دريچه ای از جهان مادی به جهان معنوي در برابر انسان باز ميكند. به تعبيري سنّتهاي مقدس و اساطيري در اين هفتگانه ها هويتي درخشان مي يابند و آدمی را با جهان معنوي پيوند ميدهند. از اين منظر، هفت به گونه اي رمزآلود، مفهوم بسيط و كمي خود را به عنوان جايگاهي در سلسله اعداد طبيعي از دست ميدهد و به جاي آن تجلّی گاه حقايق ماورايي و لاهوتي ميشود.

چنانكه اشاره شد در مورد هفت كاخ كاووس در پژوهشهاي پيشين، مطالبي درخور توجه مطرح شده است. اين پژوهش تلاش دارد تا ويژگيهای اين كاخ و آرمان شهرهايي از اين قبيل را در پيوند با آيين مهر و به ويژه اعتقاد به جهان ديگر بررسي كند. طبعاً آشكارسازی بخشي از رازهاي نهفته در آثار حماسی به ويژه شاهنامه كه به گونه اي ريشه در اسطورهها، باورها و فرهنگ كهن ايراني دارد، از اهداف اين پژوهش به شمار ميآيد.

سيارات اهريمني يا اهورايي اعتقاد به دخالت اجرام فلكي در زندگي و تأثير آن در سرنوشت انسانها از
موضوعاتي است كه به گونه اي آشكار در آثار ادبي ديده ميشود. در ادبيات زردشتي ستارگان ثابت (اختران) هرمزدی و سيارات (اباختران) به دليل حركت نامنظّم آنها در فضا – براساس آنچه انسان در زمين مشاهده ميكند- اهريمني محسوب ميشوند. با اينحال تن اين سيارات اهريمني را هم هرمزد آفريده است.

در تفكّر اقوام ايراني هر يك از اين اجرام هفتگانه تا مرتبه ايزدی پيش رفته و مورد پرستش واقع شده اند. به اعتقاد مهرداد بهار اين امر ناشي از برخورد انديشه های ايرانی و دانش بابلي و تلفيق آنها است. به اينترتيب
اگر سيارات هفت گانه اهريمنی شمرده ميشوند، ناشي از تفكّر ايرانی و اگر دارای نام های ايزدی هستند، زير تأثير دانش بابلی است.
درست است كه اخترشناسی بابلی در انديشه هاي ديني ايرانيان تأثير بسياری گذاشته است، اما نميتوان پرستش هر يك از اين سيارات را صرفاً ناشی از اخترشناسی بابلی دانست.

عتقاد به سيارات هفتگانه كه بعدها نمونه هاي آن به شكل خورشيد پرستي يا ماهپرستي درآمد، به پيش از ظهور زردشت برميگردد. اعتقاداتي كه زردشت تلاش كرد با جايگزينكردن اهورامزدا به جاي تمامي ربالنّوعها با آنها مبارزه كند و اين رب النّوع ها را زير سيطره نفوذ و قدرت بيچون و چراي اهورامزدا به شمار آورد. بنابراين ميتوان اهريمني دانستن اين سيارات را ناشي از تضعيف آنها توسط زردشت دانست.

آيين مهر و دنياي آخرت بدون ترديد اعتقاد به زندگي پس از مرگ بخش عمدهاي از انديشه هاي اقوام گذشته بوده است و اين را از اساطير به جاي مانده از آنها ميتوان دريافت. در اين ميان آموزه های مربوط به جهان بازپسين در اديان ايراني صراحت بيشتری دارد و در واقع براي نشاندادن جايگاه والای انسانی و تمايز او از ساير موجودات از اهميت ويژه ای برخوردار است.

باور به جهان آخرت و اميد به رستگاري از عقايد مشترك هند و ايراني است. مراسم تدفين مردگان و آيينهاي مربوط به پس از مرگ در ميان ايرانيان و هنديان با اين باور پيوند دارد. سوزاندن اجساد توسط هنديها (ر.ك. به: بهار :1388 168) و قراردادن آنها در هواي آزاد توسط ايرانيها، اين معنا را ميرساند. آنها اعتقاد داشته اند كه روان مردگان به دنياي جاوداني صعود ميكند و چونان ايزدان، حياتی ابدی مي يابد.

مسأله بازگشت به آسمان و زندگي پس از مرگ از اعتقادات اساسي در «آيينمهر» بوده و «مهريدينان» با چنين انديشهاي خود را براي زندگي آسماني و پاداش و كيفر آن جهاني آماده ميكردند. آنان معتقد بودند كه ارواح از جايگاه آسماني به زمين فرود آمدهاند و در كالبدها جاي گرفته اند. حضور ارواح در عالم فرودين كه جايگاه ناپاكي و دامهاي فريبنده اهريمني است، سبب گناه و ناپاكي ميشود و ارواحي كه نتوانند خود را از اين آلودگي ها به دور دارند، گرفتارعذاب دوزخ ميشوند و هرگز به آسمان باز نخواهند گشت.

حضور «مهر» و خدايان همراه او (سروش و رشن) ميدهد كه مسأله آخرت در آيينمهري اهميت ويژه اي داشته است. «مهر» كه در دنيا ايزد موكّل بر پيمانها است و در امر قضاوت دخالت دارد، به ياري همراهان خود مسأله داوري كردار آدميان را نيز بر عهده دارد. «مهر» با عروج شگفت خود به آسمان، سرنوشت نهايي پيروانش را نشان ميدهد و بدينگونه به آنان ميآموزد كه بايد جهان خاكي را رها كنند و با بازگشت به آسمان، حياتي ابدي يابند. (ر.ك. به: ورمازرن، :1383 13-12) «درباره بهشت موعود ميترا چيزي نميدانيم؛ ولي شكّي هم نداريم كه «ميترا» وعده چنين بهشتي را به گروندگانش ميداد و اين به تحقيق علّت اساسي موفقيت عظيمش بود .

«كومن» نيز با اشاره به ويژگيهاي «مهر» او را در شمار ايزدان راهبر ارواح نيكوكاران به بهشت معرّفي ميكند و معتقد است كه «مهر» روح و نقش دادگري را كه ديوان در تلاش بودند تا بر دوزخ دراندازند، نگاهباني ميكرد و روح نيكوكار و مؤمن را به بهشت منتقل ميكرد.

در «مينوي خرد» آمده است كه روان مرده روز چهارم به همراهي سروش مقدس و «واينيك» و بهرام نيرومند به پلچينوت ميرسد و در آنجا با ميانجيگري مهر، سروش و رشن اعمالش با ترازوي مينوي كه به هيچ سويي
گرايش ندارد و در مورد مؤمن و كافر، يكسان عمل ميكند، سنجيده ميشود.
روان پارسا از اين پل به سلامت ميگذرد و به بهشت ميرسد و روان بدكار با آزردگي در حاليكه هيچ يك از بغان به فريادش نميرسند، به دوزخ كشيده ميشود.

در منظومه های حماسي ميتوان شواهدي مبني بر اعتقاد به زندگي پس از مرگ و بازگشت به آسمان ديد. در داستان فريدون نبرد با سپاهيان سلم و تور، نبرد با اهريمن توصيف شده است و پاداش كشته شدن در چنين نبردي رسيدن به بهشت و پاكشدن از گناهان دانسته شده است:
بكوشيـد كـين جنـگ آهـرمن اسـت همان درد و كين است وخون خستن است
كسي كو شـود كشـته زيــن رزمگـاه بهشتي بود شسته پاك از گناه

در نبرد رستم و سهراب، سهراب پيش از نبرد دوم به رستم توصيه ميكند كه از نبرد پرهيز كند تا زنده بماند و مرگ در بستر به سراغش بيايد:
مـــرا آرزو بـــد كـــه در بســـترت برآيــد بــه هنگــام هــوش از بــرت
كســي كــز تــو مانــد ســتودان كنــد بپـــرد روان تـــن بـــه زنـــدان كنـــد

و در داستان رستم و اسفنديار در مورد بازگشت روان و مقصد آن چنين آمده است :
ســرانجام بســتر بــود تيــره خــاك بپـــرد روان ســـوي يـــزدان پـــاك

هفت كاخ كاووس
در شاهنامه آمده است كه كاووس بر ميانه البرزكوه هفت خانه ساخت. يكي از اين خانه ها از زر، دو خانه از سيم، دو خانه از آبگينه و دو خانه از سنگ خارا بود:
يكــي خانــه كــرد انــدر البــرز كــوه كـه ديـو انـدران رنجهـا شـد سـتوه
بفرمــود كــز ســنگ خــاره كننــد دو خانــه بــرو هــر يكــي ده كمنــد
بياراســت آخــر بــه سنـــگ انــدرون ز پـــولاد مـــيخ و ز خـــارا ســـتون
ببســـتند اســـبان جنگـــي بـــدوي هـم اشـتر عمـاريكـش و راهجـوي
دو خانــه دگــر ز آبگينــه بســاخت زبرجــد بــه هرجــايش اندرنشــاخت
چنان ساخت جـاي خـرام وخـورش كــه تــن يابــد از خــوردني پــرورش
دو خانـــه ز بهـــر ســـليح نبـــرد بفرمـــود كـــز نقـــره خـــام كـــرد
يكــي كــاخ زريــن ز بهــر نشست بــرآورد و بــالاش داده دو شســت
نبـــودي تمـــوز ايـــچ پيـــدا ز دی هــوا عنبــرين بــود و بــارانش مــي

در شاهنامه كهن (پارسي تاريخ غررالسير) در مورد ساختن اين كاخ آمده است: «چون خداوند، نام كيكاووس را برافراشت و به او پايگاه والا بخشيد و پادشاهي جهان و جهانيان را به او داد و دارايي هاي بي مانندي بهره او ساخت ماندن، در عراق را برگزيد و در شهر بابل كاخي بلند برافراشت كه خانه هاي آن از سنگ، آهن، برنج، سرب، سيم و زر بود.3

سراپرده هفت رنگ
كيكاووس سراپرده اي هفت رنگ نيز داشت كه در هنگام لشكركشي ها و گردشها از آن استفاده ميكرد:
بگــو كــان ســراپرده هفــت رنــگ بــدو انــدرون خيمــه هــاي پلنــگ،
به قلب سـپاه انـدرون جـاي كيسـت ز گــردان ايــران ورا نــام چيســت
بــدو گفــت كــان شــاه ايــران بــو د بــه درگــاه او پيــل و شــيران بــود

بنا بر گزارش نظامی گنجوی، در هفت پيكر نيز از هفت گنبد سخن به ميان آمده است كه به دستور بهرام گور ساخته شده بود. پيوند هفت گنبد با هف سياره كه در ابيات زير به آن اشاره شده است، از سويي آرزوي انسان را براي پرواز به آسمان نشان ميدهد و از سويي ديگر تمايل روح را براي بازگشت به جايگاه اصلي خود كه در باور اقوام كهن همان پرواز به آسمان است، يادآوري ميكند:
هفــــــت گنبــــــد درون آن بــــــاره كــــرده بـــر طـــــبع هفــــت سيـــــاره
رنـــگ هـــر گنبــــدي ســـتاره شـــناس بــــر مــــزاج ستــــاره كـــــرده قيـــاس

نردبان آيين مهری
برحسب فرضيه ای كه سلسوس ساخته و رقيبش، اريژن نقل كرده است، هر سيارهاي وابسته به يك فلز است؛ مثلاً زر وابسته است به خورشيد و مجموع سيارات نوعي نرده بام تشكيل ميدهند كه مقابل هر پله آن دري باز ميشود. در رأس اين درها، در هشتمي قرار گرفته است كه نماد ستارگان ثابت است.

ميرچا الياده در اين مورد مينويسد: «در اسرار ميترا، نردبان آييني، هفت پلّه داشت و هر پلّه از فلزي خاص ساخته شده بود. نخستين پلّه، سربي بود كه با آسمان سياره كيوان (زحل) مطابقت داشت؛ دومين پلّه رويين (زهره)؛ سومين پلّه برنجين (مشتري، ژوپيتر) چهارمين آهنين [مارس،مريخ]؛ پنجمين از فلز ممزوج
مسكوكات (عطارد، مارس) ششمين سيمين (ماه) و هفتمين زرين (خورشيد) بود .

اين نردبان آييني، نماد طبقات آسمان است و راههاي رسيدن به جايگاه برتر را نشان ميدهد .

قدما بهطور معمول هفتفلز را به هفتسياره منسوب ميدانستند و معتقد بودند كه اين فلزات از تأثير هفت سياره به وجود ميآيند. «از ديرباز فلزات اصلي را هفت ميدانستند و آنها را هفت جوش، هفت جسد، هفت گنجه، هفت گوهر، هفت جوهر، جواهر سبعه و اجساد هفتگانه نيز ميناميدند. هريك از اين فلزات را به يكي از سيارات نسبت ميدادند. كومن، در اسرار ميترا (مهر) از روابط سيارات و فلزات سخن رانده و مغان نيز بر همين عقيده بودند. در كتاب سبعه اصنام نيز همين امر تأييد شده است و صبيان هم فلزات را به سيارات نسبت كنند و از جمله طلا را به خورشيد و نقره را به ماه انتساب دهند.

نتيجه
حاصل اين پژوهش نشان ميدهد كه هفتكاخ كاووس در پيوند با نردبان هفت پلّه اي مهري دينان، ريشه در اعتقادات يزدانشناسي، رستگاري اخروي و ادامه جوهره زندگي در جهاني ديگر دارد. روانهاي پاك كه در اين عالم گرفتار شده اند، براي نجات و رسيدن به جايگاه برتر بايد واديهاي بسياري را بپيمايند تا به تدريج شايسته رسيدن به جايگاه اصلي خود شوند. مسير بازگشت به آسمان كه قلمرو روانهاي پاك است، از هفت وادي يا هفت طبقه ميگذرد و نردبان آيين مهري اين راه را نشان ميدهد. بر اساس آنچه بيان شد، كاخ كاووس در پنداشتي نزديك به يقين در پيوند با هفت فلك و نردبان آييني مهر، پلي براي رسيدن به مبدأ و نماد بازگشت ارواح به آسمان است.

بازتاب اسطوره آفرینش آیین زروانی در داستان اکوان دیو

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *