مقدمه –
شکسپير پس از نمايشنامه های تاريخي خود، سه کمدی به کمال رسيده خود: «شب دوازدهم، هر طور که دوست داري، هياهوي بسيار براي هيچ» را به رشته تحرير درآورد. از اين ميان، «هر طور که دوست داري» شيرين ترين و شادترين کمدی شکسپير است کـه در آن هـيچ کـس رنـج نميکشد، زندگي هيچکس پر مشغله نيست و برخلاف «بازرگان ونيزي»، در آن علاقة توأم با حزن وجود ندارد. شکسپير تخيل خود را براي يافتن
چيزي بيش از جنگـل، و نيرويـی معنـوی به درون جنگل ميفرستد. در اين نمايشنامه ما ميدانيم که به جنگل آردن است که روان رنج کشيدة آدمي را آرامش ميبخشد. در اين نمايشنامه، گرچه بيشتر شخصيت هايش دوباره به شهر برمي گردند، کـه دارای نـوعی فضای سرخوردگي از زندگي شهری است. بدون شک هر طور که دوست داري تصويري سراب گونه از بيرون شهر را نشان ميدهد، تا تصويري
واقعي و معقول از وضعيت موجود. « نوآوري بزرگ شکسپير اين بود که شالودهای پرشور و حرارت از کمدی پي ريزی کرد، نوعي تجربه حسی و تخيلی و تغيير ماهيتی باطنی .
بحث و بررسي –
اگر قرار باشد که شخصيت های کمدي موجب خنده گردند، بايد آنها را مجرد و جدا تصور کرد، به همان گونه که بايد بـا شخـصيت هـاي تراژدی همدردی نشان داد، در غير اينصورت شخصيتهای کمدی به طور ناراحت کننده ای رقت انگيز و يا شخصيت تراژدی به شکلي نـا معقول مضحک به نظرمان خواهند آمد. بسياری از شخصيت های کمدي با کمال شجاعت و شهامت تأکيد کـرده انـد کـه ولگردهـايي لـوده و بـي عاطفـه بوده اند، تا ما را به استهزای تحقيرآميز افراد ابله و بد سرشت دعوت کنند. مشغله کمدي اصلاح افـراط و تفـريط، چـه در انـسان ابلـه و چـه در فيلسوف است .
آغاز بحث با اين ديدگاه هوراس وال پل Walpole Horace بي ارتباط نيست که برخي ميپندارند که دنيا براي آنان بـه گونـة يـک کمـدي است و ديگراني نيز آن را يک داستان غمبار ميپندارند. وال پل معتقد است که کمدي يعني قضاوت. ما بايد بازيگر کمدي را شخصيتي بدانيم که نوعي حماقت و بلاهت در زمان و يا رذيلت در نهاد او عينيت يافته است. ما در کمدي به نظاره افعال و اعمال انسانهايي فاني دعوت ميشـويم،
بدانگونه که بايد در نظر فردي عاقل با بيطرفی و بيغرض کافی پديدار شود، تا بتوانيم آنها را همواره سرگرم کننده ببينيم. مـا بـدان فـضا فـرا خوانده ميشويم تا از ته دل بخنديم و يا با بيخيالي به بيهودگي ها و بد اقبالي ها لبخند بزنيم که به تجربه مـيدانـيم بـراي آنهـايي کـه منـافع و احساسات و ضعفهايشان درگير آن است، ميتواند هر چيزي باشد، جز خنده. وال پل سپس اين فرض را پيش ميگيرد به هنگامي که عقـل در کار است، دل عاطل است و زماني که به عقل فعاليت خود را متوقف ميکند، دل سکان اعمال را دست ميگيرد. طنزپردازي کـه مـضامين منفـور خود را به ريشخند ميگيرد، ما را به تشخيص اين نکته فرا ميخواند کـه همگـي مـا بـه يـک انـدازه در معـرض اشـتباهات، تکبـر و نخـوت، و دلمشغولي هايی قرار داريم که آماج طنزپرداز است. اگر قرار باشد که ژرف بيانديشيم و درباره منشأ چگونگي سرگرمي و خوشي عميقـاً کـاوش کنيم، خواهيم ديد که حتي در کمدي های مولير، همدري بيش از جدايی مشهود است. ولي هنگامي که به کمدي های شکسپير رجوع ميکنيم، اين تمیيز کاملاً محو ميشود. «هر تحقيق و تفحصي درباره شکسپير، مانند هر هنرمند برجسته ديگر، بايد با تجليل از راز و رمز قوه تخيل پايان يابـد. شگفتي شکسپير در اين است که قالبهايش نه تنها اليزابتی، که جهانياند»
تقريباً تمام راز قدرت او در اين نکته نهفته است که برگرفته از تخيلی قوی، خود را به سادگي بـا همـه انـواع زن و مـرد و شرايطـشان بـه خواننده ميشناساند. او احتمالاً نميتواند روشي قاضي مآبانه اعمال کند. آنطور که پذيرفته شده، جدانمايي شکسپير مطلق است، بدين معني که او هرگز در قالب شخصيت خودش ظاهر نميشود. شخصيتهاي او پس از خلق شدن قائم به وجود خـود مـيشـوند. بـه عبـارت ديگـر او نـه از شخصيتهای مخلوقش بلکه از خودش فاصله ميگيرد. او اين مهارت را دارد که هم وارد ذهن و دل انسان شـرور شـود و هـم وارد ذهـن و دل انسان ابله. ميتوان گفت: شخصيت ويليام شکسپير از صحنه فاصله ميگيرد و تشابه شخصيتي هيچگاه اجازة تحريف استقلال و صداقت چهره ها را نمييابد. و همين مسأله است که عينيت گرايی مطلق او را آشکار ميکند. ولي ميتوان او را ذهنيت گرا نيز دانست، بدين معنا کـه او خـود را در تخيل، و به همراه ايده ها و احساسات پرداخته شده، ميشناساند. او به آن هنگام که به پديدهاي ميانديشد، در آن غرق ميشود. در حالي که ساير کمدي نويسان در چنبره باريک و محدودی، در گوشهای مي ايستند تا انسان را در پرتو عقل بررسی کنند، اما شکسپير با معرفي يک ابله، خود را در او عينيت ميدهد و با خنديدن به يک ابله در واقع به چيزی ميخندد که لازم است ما نيز آن را مثل بخشي از وجود خود حس کنيم. «سـاختاری که کمدی شکسپير را تحت تأثير قرار ميدهد و متمايزترين اثرات خود را بر جاي ميگذارد، نه تنها زيبايی شناسانه بلکه اجتماعي و روانـشناسانه است»
الهام کمدی شکسيپر همدردی است، نه طنز. در شخصيتهای داستانی نمايشنامه همواره توازني ظريف بين حمـاقتی کـه آنهـا را دوسـت داشتني ميکند، ضعفها و خطاهايی که راه را بر سرزنش آنها هموار ميکند و انسانيتی مشترک با ما که نيازمند بخشش است، بر قرار ميشود، و همين نيز تفاهمي آني را براي آنها تضمين ميکند. اين توازن، از صحنه به صحنه و از نمايشنامه به نمايشنامه تفاوت دارد.
کمدي «هر طور دوست داري» مضمون، شخصيتها و وقايع خود را مستقيماً از رمان کوتاه تومـالس لاج Lodge Thomas) برگرفته است. با اين که همه چيز در آن اقتباس شده است، اما هيچ چيز هماني که بود نيست. شکسپير ما را با حسن نيت تمـام بـه جنگـل آردن هدايت ميکند. اينجا همان محلي است که در آن انسان متمدن رهايي خود را در بازگشت به طبيعت ميجوينـد. او کمتـرين تلاشـی بـراي وادار کردن ما به اقامت در ميان شبانها نميکند. او به محض ورود به جنگل، قوه خيال را به جادويش واگذار ميکند. « جنگل آردن به عنوان يک مکان، لحظه به لحظه و شخصيت به شخصيت فرق ميکند. با وجود اين که طبق گزارش چارلز کشتی گير، جنگل از بيرون سبز و طلايي به نظر ميرسد، و با وجود اين که حرکت به درون جنگل، تغييراتی معجزه آسا در دوک فردريک و اوليور را به همراه دارد، تجربه واقعي اين سرزمين عجيب بسته به شخصيتهايی که در آن ساکنند، متغير است. براي اورلاندو اينجا محلي براي منظومه سرايی، برای دوک بـزرگ محـل کـسب خـرد از کتـاب طبيعت و براي ژاک محل مکيدن اندوه ترانه ها است. مانند بسياری چيزهای ديگر در اين نمايشنامه، تصوير آردن همان است که دوسـت داری .
شکسپير شخصيتهايی به وسعت باد را به همراه خود دارد تا به هر آنکه وی ميپسندد، بدمند، هر شخصيتي در ملاحـت يـا بلاهـت خـود گرفتار است، در حالی که ويژگيهای مطلق او از برخوردها و روابطش با سايران نشأت ميگيرد.
در بيشتر کمدی های شکسپير شخصيتي در وسط صحنه ايستاده است. براي اين که ديدی روشن از کليت طرح نمايشنامه به دسـت آوريـم، بايد تا جايي که ممکن است در نزديکي اين شخصيت موضع بگيريم. در نمايشنامه «هر طور دوست داري» اين شخص تاچ استون Touchstone است. گويا شکسپير پيشاپيش رهسپار شدن به سوی آردن، تصميم گرفته بود راهنمايي با خود ببرد که او را در مسير اعتدال عقل هدايت کند. تاچ استون همه چيز و همه کس، از جمله خود را در اين نمايشنامه به محک طنز ميزند. هنگامی که شما به همراه تاچ اسـتون وارد آردن مـيشـويد، نميتوانيد از مسير خود منحرف شده يا درختها را اشتباه بگيريد. ما بايد به او به عنوان يک خدمتکار وفادار نيز احتـرام بگـذاريم کـه در طـول ماجرا، بدون هيچ توهمي حاضر است به همراه بانوی خود به تمام نقاط اين دنيای پهناور سفر کند. او ميگويد: «… خردمندانه باشد يا نه، بگـذار جنگل قضاوت کند.» نقش او در اين کمدي اين است که نور واقعيت و عقل سليم را روي تمام اشکال پر زرق و بـرق و تفريحـاتش بتابانـد.
شکسپير ذاتاً يک فيلسوف است. هيچکس بهتر از او نميداند که چه ميکند، چرا که در اين نمايشنامه او ديگران را، هم چنـان کـه خـود را، بدون تعصب و جدا ميبيند: او معاشقه خود را با جناس مضاعف آغاز ميکند و تمام ساز و برگ شباني را به باد تمسخر ميگيرد. من اينجا با تو و بزهايت هستم، هم چنان که هوس بازترين شاعر، اوي صادق، در ميان گوتها بود .
کمدي کلاسيک محافظهکار است، چرا که بين دنيايي است که در خود به ثبات کافي رسيده است. کانون توجه اصلي آن افشای کسانی است که عرف مرسوم و قواعد اخلاقی بيچون و چرا را در مناسبات نهادينه شده زير پاي ميگذارند. از اين رو سبک آن فکاهي و چشماندازش عقـل سليم عموم است. قهرمانان زن و مرد در کمدی های شکسپير دريانورداني اند در جستجوی سعادتی که هنوز حاصل نشده اسـت. در کمـدي هـای کلاسيک، شخصيتهاي محوري افراد سالمندترند نه جوانان. هـدف ايـن نـوع کمـدي اصـولاً طنزپـردازي بـود. شخـصيتهـای آن مـيبايـست قانون شکنانی ميبودند که يک قاعدة اخلاقی را در اجتماع زير پا ميگذاشتند. با توجه به نکات فوق اين انديشه در ذهن متبادر ميشود کـه يقينـاً کمدي های شکسپير عناصر کمدی کلاسيک را در بر نميگرفتند. هنگامي که شکسپير شروع به نوشتن کرد، عصر اليزابت خلق و خوي رمانتيک را در خود جذب کرده بود. شکسپير از زاويه اي کاملاً متفاوت از کمدي کلاسيک به عشق مينگرد. در ارتباط با عشق، شکسپير به عشقهـاي قـرون وسطايی باز ميگردد که در واقع در انتخاب مضمون، الگوی قهرمان پردازی، صحنه ها و فضاي داستاني سنتهای ويژه خود را داشتند.داستان « هر قرن ١٣ يا ١٤ ١٢ طور که دوست داری » بر اساس داستان روزاليند اثر توماس لاج نوشته شده که خود آن نيز بر پايه يک سری تصنيفهای عاشقانه نگاشته شده است. داستاني که ماجراي «هر طور که دوست داري» از آن گرفته شده متعلق به دنياي پريان و فولکور است. در داستانهـای جـن و پری، شرارت هميشه مطلق و به وضوح قابل تشخيص است ولی سرانجام سرنگون ميشود. کمدي عاشقانه عمدتاً آميخته با عشقي طنزآلود است. دنيايی که در «هر طور دوست داری» ترسيم شده، دنيای زندگی روستايی در انگلستان توأم با دنيای پريان، يعني جهان مطلوب شعرا و عشاق، اين دنيای،عاشقانه، خيالی و واقعي است، ولی موهوم نيست. فضای آردن بسيار واقعی است و محدوديتهای خاص خود را دارد.
دنیای عاشقانه، خيالي و واقعي است، ولي موهوم نيست. فضای آردن بسيار واقعي است و محدوديت های خاص خود را دارد.
انسان های شهرنشين، رشک و آز را رها کرده و فقط ويژگی های پالوده دربارنشيني را توشه راه خود ميکنند. اينجا دنيـایی اسـت کـه در آن دوک موعظه را در جويبار مييابد که قادر است بيش از يک عمر زندگي به انسان بياموزد. اينجا دنيای کمـدی عاشـقانه اسـت، جـايی کـه در آن انسانها را در جستجوی شادمانی می يابيم. در جنگل آردن اشخاص به دنبال معيارهاي معنوياند. در عصر اليزابت، عشق بخش عمده کمدي ای از رمانتيک را در بر ميگيرد و شرارت هايی را که از ناديده گرفتن قوانين عشق پديد مي آيند. دوک فردريک، دوک بزرگ را دوست ندارد، اوليور نيز اورلاندو را دوست ندارد، ژاک هيچ ايدهاي از عشق ندارد و به همين خاطرغمگين است و براي جامعه بي فايده. بيان طنـز نمايـشنامه کـه عمـدتاً معطوف به تمدن معاصر است، بر عهده ژاک نهاده شده. او گاهي مذهبي حرفهاي است که هميشه آماده گله کردن از انسانيت است. دنيای عاشقانه شکسپير تلفيقی است از دنيای شبانی و واقعی. سرزمين رؤيايی شکسپير شرارت و اندوه را کاملاً بيرون نميکند، بلکه آن عناصر واقعي را کـه در دنيای خيالی موجودند، حفظ ميکند و اصالت شکسپير در همين نکته نهفته است. با اين همه، بارزترين ويژگي ايـن نمايـشنامه، جـدا از زيبـايی شاعرانه و احساسی، در زيبايي شخصيت پردازی آن است. روزاليند و ارلاندو همراهاني جذاب که آنها به معني زندگي کردن بـا زيبـايی اخلاقـي است. دوک تبعيد شده مردي شريف، جهانديده و خردمند است که از جنگل لذت ميبرد و حتي از ژاک که همه بد اقبـالی هـای او را بـا حـالتی قهرمانانه به اقبال بدل کرد، خشنود است. گستردگی و تنوع چهرهپردازي، در جهانی چند پهلو منعکس شده که هم دربار، هم جنگل، چوپـانهـا، درباريان، فلاسفه، ابلهان، برادران خائن و خدمتکاران وفادار را نيز شامل ميشود. حضور نيروهاي عظيمتر طبيعت که براي عشق شـبانی زمينـهای مناسب را فراهم ميکند، موجب گستردگي هرچه بيشتر اين جهان ميشود. تصويری که شکسپير در اين کمدی ارائه ميدهد، واقعاً پيچيده اسـت، به گونه ای که ما ميتوانيم هر طور که بخواهيم از آن برداشت کنيم. بدون شک اين نمايشنامه، اوج کمدی های بزرگ شکسپير است.
نتيجه گيری –
در اين مقاله سعی شد با بررسی برخي ويژگيهای کمدی «هر طور دوست داری»، اين بحث را مطرح کنم که کمـدی شکـسپير گـر چـه شاعرانه است، اما سنتگرا نيست، گرچه خلاق است، آيا آميخته به طنز نيست. سبک و شيوه او بيشتر برگرفته از تخيل اسـت تـا تعقـل محـض، يعنی دارای ديدی هنرمندانه، نه منتقدانه است. هنگامی که شکسپير دنيای عاشقانه خود را بنا ميکند، سعی او بر اين است که واقعيت يا ديدگاه اش را به زندگی از طريق تخيل يک نمايشنامه نويس ارائه کند. شکسپير نياز زيبايي شناسي عصر اليزابت را برآورده ميکند که خواستار نمايشنامهای بود تا بتواند هر دو غريزة عاشقانه و خنده جويانه، مخاطبش را ارضا کند. شايد بتوان گفت که در نمايشنامة منتخب ما، جنگل آردن رأي نهايي خود را صادر ميکند، چرا که اگر نمايشنامه حقيقت نهايي را آشکار سازد، تأثير نهايي آن منفي خواهد بود. ما در آرزوي فرار بـه دنيـاي جـادويي خـود،
هميشه در تقابل با واقعيت بار آمده ايم، عقل فريب اوهام ما را نميخورد. با اين حال، در نمايشنامه، ايده آلها، با اين که هميشه در آستانة نـابودی قرار دارند، اما مداوماً خود را بازآفرينی ميکنند. اينها چشم عقل را گمراه نميکند، ولی عليرغم تمام مداخلات عقل، ايمان به آنها به خاموشی نميگرايد.
پژوهش زبان های خارجی
بدون دیدگاه